دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

دینا مهربون بابا

خوش قولی

شنبه این هفته بابایی برای انجام کاری مرخصی گرفت و نزدیکای ظهر تماس گرفت اماده شیم برای ناهار بریم بیرون تا به قولش عمل کنه. اینم یکی دیگه از مثبتهای همسری و بابایی شما که به دفتر زندگی مشترکمون اضافه شد . توی پستای قبلی برات نوشته بودم که اخر اسفند سالگرد ازدواجمون با شب چهارشنبه سوری یکی شده بود و نشد مهمون بابایی بشیم و حالا توی این فرصت مناسب که بابایی هم خونه بود رفتیم یکی از رستورانهای شاندیز و ظهرمون رو به مناسبت سالگرد ازدواجمون اونجا گذروندیم و گفتیم پیوندمان مبارک.راه شاندیز از انتهای بلوار وکیل اباد میگذره جایی که هم خونه دنیایی و هم خونه ابدی بابابزرگه مامانیه(بابایی مادرجان) .برای همین اول یک سری رفتیم اونجا پیش  بابابزرگ ,...
29 فروردين 1391

خوش قولی

شنبه این هفته بابایی برای انجام کاری مرخصی گرفت و نزدیکای ظهر تماس گرفت اماده شیم برای ناهار بریم بیرون تا به قولش عمل کنه. اینم یکی دیگه از مثبتهای همسری و بابایی شما که به دفتر زندگی مشترکمون اضافه شد . توی پستای قبلی برات نوشته بودم که اخر اسفند سالگرد ازدواجمون با شب چهارشنبه سوری یکی شده بود و نشد مهمون بابایی بشیم و حالا توی این فرصت مناسب که بابایی هم خونه بود رفتیم یکی از رستورانهای شاندیز و ظهرمون رو به مناسبت سالگرد ازدواجمون اونجا گذروندیم و گفتیم پیوندمان مبارک.راه شاندیز از انتهای بلوار وکیل اباد میگذره جایی که هم خونه دنیایی و هم خونه ابدی بابابزرگه مامانیه(بابایی مادرجان) .برای همین اول یک سری رفتیم اونجا پیش بابابزرگ ,روی مز...
29 فروردين 1391

تولد تولد

امروز بیستم فروردین ماه مصادف است با تولد همسری و بابایی دینا جون حورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.به همین مناسبت دیشب یک جشن خودمونی داشتیم .همسری شیفت عصر کاریش بود و من و دینا جون رفتیم خرید و خودمون یک کیک کوچولو و یک شام مختصر درست کردیم و وقتی بابایی اومد جشن گرفتیم.دینا جون هم لباس عروسشو پوشید.عزیزم تولدت مبارک. . ...
20 فروردين 1391

تولد تولد

امروز بیستم فروردین ماه مصادف است با تولد همسری و بابایی دینا جون حورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.به همین مناسبت دیشب یک جشن خودمونی داشتیم .همسری شیفت عصر کاریش بود و من و دینا جون رفتیم خرید و خودمون یک کیک کوچولو و یک شام مختصر درست کردیم و وقتی بابایی اومد جشن گرفتیم.دینا جون هم لباس عروسشو پوشید.عزیزم تولدت مبارک. . ...
20 فروردين 1391

سیزده بدر

ظهر برای ناهار رفتیم پیتزا و بعدش توی شهر گشتی زدیم و با المانهایی که برای نوروز توی شهر مشهد نصب کرده بودند عکس گرفتیم. سه شنبه پانزدهم فروردین هم نوبت عید دیدنی خونه ما برای فامیلای این طرفی (مامانی) بود. اقاجان و مادرجان برای ناهار اومدند و دایی وخاله جونا بعدازظهر ,خانم عمو و دختر عموهای مامانی هم اومده بودند. سفره هفت سین روز عید دیدنی با سوزنی که مادرجان دادند دینا و دایی علی جون   ...
19 فروردين 1391

سیزده بدر

ظهر برای ناهار رفتیم پیتزا و بعدش توی شهر گشتی زدیم و با المانهایی که برای نوروز توی شهر مشهد نصب کرده بودند عکس گرفتیم. سه شنبه پانزدهم فروردین هم نوبت عید دیدنی خونه ما برای فامیلای این طرفی (مامانی) بود. اقاجان و مادرجان برای ناهار اومدند و دایی وخاله جونا بعدازظهر ,خانم عمو و دختر عموهای مامانی هم اومده بودند. سفره هفت سین روز عید دیدنی با سوزنی که مادرجان دادند دینا و دایی علی جون ...
19 فروردين 1391

بدرقه

ظهر شنبه دوازدهم فروردین خونه مامانجی بودیم و عمو حسن که به خاطر بازی دیروز پاشون ورم کرده بود با کمک بابایی رفتند دکتر و عصر همون روز بلیط برگشت داشتند برای همین به همراه مامانجی و عمه جونا رفتیم راه اهن بدرقه عمو حسن و خانوادشون خیلی وقت بود راه اهن نرفته بودیم ورودی شیکی درست کرده بودند و یک سفره هفت سین بزرگ با ماکتی از یک قطار که از کنار اون می گذشت داخل سالن چیده بودند چند تا عکس یادگاری از بدرقه انداختیم که میزارم بعد که از راه اهن برگشتیم رفتیم خونه مریم جون (دختر خاله دینا که بسلامتی داره مامان میشه) جلوس عید دیدنیشون بود وقتی برگشتیم با یکی از المانهای شهرمون عکس گرفتیم دینا جون با عیدی که از مریم جون گرفته بود عکس می گرفت نه اجاز...
18 فروردين 1391

بدرقه

ظهر شنبه دوازدهم فروردین خونه مامانجی بودیم و عمو حسن که به خاطر بازی دیروز پاشون ورم کرده بود با کمک بابایی رفتند دکتر و عصر همون روز بلیط برگشت داشتند برای همین به همراه مامانجی و عمه جونا رفتیم راه اهن بدرقه عمو حسن و خانوادشون خیلی وقت بود راه اهن نرفته بودیم ورودی شیکی درست کرده بودند و یک سفره هفت سین بزرگ با ماکتی از یک قطار که از کنار اون می گذشت داخل سالن چیده بودند چند تا عکس یادگاری از بدرقه انداختیم که میزارم بعد که از راه اهن برگشتیم رفتیم خونه مریم جون (دختر خاله دینا که بسلامتی داره مامان میشه) جلوس عید دیدنیشون بود وقتی برگشتیم با یکی از المانهای شهرمون عکس گرفتیم دینا جون با عیدی که از مریم جون گرفته بود عکس می گرفت نه اجاز...
18 فروردين 1391

تعطیلات نوروزی

روز اول ظهر مهمان مامانجی بودیم و عصر رفتیم عید دیدنی اقاجان و مادرجان . خاله جونا و دایی علی جون اینا هم اومده بودند و تا شب کلی مهمون دیگه هم اومدند چون اقاجان بزرگترند معمولا روز اول عید بیشتر مهمون دارند و با اومدن عمو حسن جون اینا از کرج جلوسای خانوادگی برای عید دیدنی هم شروع شد. یک روز ظهر ناهار خونه عمه فاطمه و یک روز هم خونه عمه مهری مهمان بودیم و چون حیاط دارن با بچه ها توی حیاط خیلی بازی کردی .بعدازظهرا که میخواستیم بریم عید دیدنی اول میرفتیم عید دیدنی فامیلای این طرفی (مامانی) و بعد تا اخر شب میرفتیم جلوس فامیلای اون طرفتی (بابایی).دهم عید نوبت جلوس ما بود(فامیلای اون طرفی) ظهر میزبان مامانجی و عمو حسن و عمه جونا بودیم و شب هم با...
17 فروردين 1391

تعطیلات نوروزی

روز اول ظهر مهمان مامانجی بودیم و عصر رفتیم عید دیدنی اقاجان و مادرجان . خاله جونا و دایی علی جون اینا هم اومده بودند و تا شب کلی مهمون دیگه هم اومدند چون اقاجان بزرگترند معمولا روز اول عید بیشتر مهمون دارند و با اومدن عمو حسن جون اینا از کرج جلوسای خانوادگی برای عید دیدنی هم شروع شد. یک روز ظهر ناهار خونه عمه فاطمه و یک روز هم خونه عمه مهری مهمان بودیم و چون حیاط دارن با بچه ها توی حیاط خیلی بازی کردی .بعدازظهرا که میخواستیم بریم عید دیدنی اول میرفتیم عید دیدنی فامیلای این طرفی (مامانی) و بعد تا اخر شب میرفتیم جلوس فامیلای اون طرفتی (بابایی).دهم عید نوبت جلوس ما بود(فامیلای اون طرفی) ظهر میزبان مامانجی و عمو حسن و عمه جونا بودیم و شب هم با...
17 فروردين 1391